.
شهری فریاد میزند
آری
کبوتری به کنار برج کهنه میرسد
میگوید
نه .
-------------------------------------------------------------------------------------------------------------
احمدرضای احمدی عزیز !
قلبت دیگر ، تاب نمی آورد برای تپیدن؟
از میان همه صاحبدلان
تو مانده ای
با یک باطری که دستور بدهد باشی و دل مان به دل ات خوش باشد.
شاید نبینمت
اما
ایستاده ام کنار چشم های تو
تمام قد و به احترام
دست بر سینه می گذارم و کلاه از سر بر می دارم
شاعر خوب روزهای دلتنگی .
....................................................................................................................................................................
/. اینگونه
که تو راه می روی
برای سروهای کنار خیابان
باید
فکری کرد .
م.ح